مطلبی کمک کننده

ساخت وبلاگ
ااردشیر بابکان موسس سلسله ساسانیان وقتی بر اردوان پیروز شد و او را کشت دخترش را به همسری گرفتدو پسر اردوان به هند گریختند و دو پسر او اسیر و به حبس افتادند. یکی از پسر ها که به هند گریخته بودو ناماو بهمن بود قاصدی را با مقدار زهر به نزد خواهرش فرستاد و اظهار کرد خواهردش من چگونه تو با شخصی که پدرما را کشت و برادرانت را به این روز نشانده نیکویی میکنی و برایش همسر مهربان هستی.این زهر هلاهل را که برایت فرستادم به اردشیر بخوران. پیک پیام را به دختر اردوان رساند او نیز دلش بحالبرادرانش سوخت و روزی که شاه به شکار رفته بود جامی از یاقوت زرد که حاوی مخلوطی از شکر و زهر برایاردشیر اورد. اردشیر جام را گرفت ناگهان جام از دست اردشیر بر زمین افتاد شاهدخت از ترس رنگ از رویشپرید. شاه که شک کرده بود فرمان داد که چهار ماکیان بیاورند ماکیان پس از خوردن محتویات جام مردند.شاه از وزیر خود که نامش دستور بود پرسید سزای کسی که خواهان مسموم کردن شاه است چیستوزیر گفت باید سراز تنش جدا کرد..اردشیر گفت با دختر اردوان چنین کنید.وزیر تصمیم داشت دخترا هلاک کند که دختر گفت من باردار هستم و فرزند اردشیر را دارم وزیر به شاه خبرداد. و شاه گفت به حرف او توجهی نکنید و او را به سزای عملش برسانید. وزیر با خود گفت اگر او را بکشموارث تاج و تخت را کشته ام.. عاقلانه ترین کار این است که صبر کنم تا بچه بدنیابیاید و او چنین کرد وقتی بچه بدنیا امد نام او را شاپور گذاشت ووقتی هفت ساله شد به دیدار اردشیر رفت او را بسیار غمگین ونا امید دید حال او را جویا شد اردشیر از نداشتن وارث غمگین بود و وزیر ماجرا را برای اردشیر تعریف کردشاه بسیار خوشحال شد گفت صد پسرا بیاورید مسابقه ای ترتیب دهید ببینم که کدام یک می تواند بهچایگاه نزدی مطلبی کمک کننده...
ما را در سایت مطلبی کمک کننده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goosheshenava بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 15:01